به آفتاب بلندی که آسمان غمت
پناه میبرم از غم به سایبان غمت
نپرس از دل زارم که رفته ای و هنوز
نشسته ام به تماشای بیکران غمت
شبیه میوه ی کالی که از درخت انار
شبیه قطره ی اشکی که با اذان غمت
میان بستر خاکی که زیر پای تو ام.
به خانه آمده تیری که از کمان غمت
مسیح بودی و غم اقتضای چشم تو بود
فدای خنده ی گلگون و بی امان غمت
#صادق_اصغری
درباره این سایت