دیدمت با همگان سوختم و دم نزدم
لب خود را به لبم دوختم و دم نزدم

گرچه از شوق تو همسایه ی فرهاد شدم
تیشه را بر سر خود کوفتم و دم نزدم

درس سختی به من آموختی و درس تورا
سخت جان کندم و آموختم و دم نزدم

همه ی راه پر از خار و خس و حادثه بود 
زخم ها دیدم و اندوختم و دم نزدم

دیدمت با همگان سوختم اما به خدا
آتشی تازه نیفروختم و دم نزدم.!

#صادق_اصغری


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

pershin + همه چیز از همه جا پایگاه اینترنتی گروه عربی شهرستان هندیجان ستاره پیش به سوی کتاب و کتاب خوانی ...my life اینجا بدون من Danny محصولات توانبخشی آقایان و بانوان dtmot